شماره ٥٩٩: از طره تو جز ره سودا نيافتم

از طره تو جز ره سودا نيافتم
وز غمزه تو جز در غوغا نيافتم
در زلف تو شدم که بجويم نشان دل
خود را ز دست دادم و دل را نيافتم
تا دردي غم تو به کام دلم رسيد
در ديده جز سرشک مصفا نيافتم
گويند «يافت هر کسي از دوستان وفا»
باري من ستمکش رسوا نيافتم
بوسي به حيله ها ز لبت يافتم شبي
بيش آنچنان مراد مهيا نيافتم
بر کام من هر آنچه ز جام لبت رسيد
از جام خضر و کام مسيحا نيافتم
سلطاني از نسيم وصال تو بهره مند
من جز سموم هجر در اعضا نيافتم