شماره ٢٧١: اي بر دلم از فراق صدبار

اي بر دلم از فراق صدبار
ناگشته به وصل شاد يک بار
در بارگه وصال خويشم
از لطف نمي دهي دمي بار
شب تيره و بار و خر شده لنگ
ترسم نرسد به منزل اين بار
بلبل به هواي بوستان سوخت
وين خار نمي دهد گلي بار
باران سعادت الهي
از بهر عطا به خسروت بار
اميد به کس ندارم، الا
بر رحمت و لطف ايزد بار
خسرو که ز فرقت تو سوزد
روزي نظري به سوي او دار