شماره ٢٧٠: اي لعل لبت چو بر شکر شير

اي لعل لبت چو بر شکر شير
شکر ز لب تو چاشني گير
از زلف بريدنت دل من
ديوانه شد و بريد زنجير
زلفش بگرفت و کرد در هم
فرياد هزار باد شبگير
مي گيري و مي زني به تيرم
من کشته شدم، ازين زد و گير
مادر چو تويي نزاد بر تو
چون ديده فرو نياورد شير
تقصير نمي کني تو هر چند
تقدير همي کند چه تقصير
در پند تو بسته ماند خسرو
بيچاره کجا رود ز زنجير!