شماره ٢١٦: هواي بوستان خوش گشت و باده لطف جان دارد

هواي بوستان خوش گشت و باده لطف جان دارد
کنون هر کس که جان دارد، هواي بوستان دارد
سحرگه بکر غنچه ها باده ها خورده ست در پرده
همه سرخي رو بدهد گواهي، گر نهان دارد
کنون دل بستگي غنچه با گل، کي نهان ماند؟
که هرچ اندر دل غنچه ست سوسن بر زبان دارد
ازان هر لحظه بيني تازه تر داغ دل لاله
که بلبل روز تا شب ناله هاي عاشقان دارد
رها کن تا ترا بينم، گرم جان مي رود، گو رو
که مشغول جمالت کي سر تشويش جان دارد؟
زمان مستي ست، اکنون توبه از توبه بکن خسرو
به کار امروز ساقي و مي چون ارغوان دارد