شماره ١٨٨: دلبرم بي وفاست، چتوان کرد

دلبرم بي وفاست، چتوان کرد
ميل او با جفاست، چتوان کرد
چون دل پادشاه کشور حسن
فارغ از هر گداست، چتوان کرد
ماجراها ميان حسن و وفاست
حسن دور از وفاست، چتوان کرد؟
دلبر بيوفاي عهد شکن
چون نه بر عهد ماست، چتوان کرد؟
از غمت جان به لب رسيد مرا
چون ترا اين رضاست، چتوان کرد؟
آن بت سست عهد سخت کمال
ظلم پيشش رواست، چتوان کرد؟
چون هنوز آن نگار شهر آشوب
بر سر ماجراست، چتوان کرد؟
دل به شوخي ربود از دستم
دلبر دلرباست، چتوان کرد؟
کلي اختيار تو خسرو
چون به دست قضاست، چتوان کرد؟