شماره ١٣٨: منم که تا زيم از عشق مست خواهم بود

منم که تا زيم از عشق مست خواهم بود
به راه خوبان چون خاک پست خواهم بود
چو عقل از سر تقوي ز دست رفت، کنون
شراب در سر و ساغر به دست خواهم بود
کليد باده در انداخته به پرده دل
خداي تا در توبه نبست خواهم بود
ببرد حسن بتان دينم، اي مسلمانان
چو هندوان پس از اين بت پرست خواهم بود
از اشتياق تو در رنج، نيست خواهم شد
در آرزوي تو تا عمر هست، خواهم بود
به سينه زن نه به ديده خدنگ غمزه، از آنک
ز ديده من به تماشاي شست خواهم بود
خط تو گفت در آغاز خاستن، کاينک
منم که فتنه اهل نشست خواهم بود
دل از خط تو مرا گفت، رو به گلشن و باغ
که من به سايه آن خاک پست خواهم بود
صلاح کاهش جان است، عشق خواهم باخت
فساد لذت عيش است، مست خواهم بود
نگار من عمل زلف خود مرا فرماي
اگر چه روز و شب اندر شکست خواهم بود
چو خورد هم به ازل جام عاشقي، خسرو
هميشه مست شراب الست خواهم بود