شماره ١٣٧: شب اوفتاد و غمم باز کار خواهد کرد

شب اوفتاد و غمم باز کار خواهد کرد
دو چشم تيره ستاره شمار خواهد کرد
به کينه، اي بت نامهربان، چنين خونم
مخور که اين ميت آخر خمار خواهد کرد
چو يار ديد که قصد رقيب دارم، گفت
گدا نگر که به سگ کارزار خواهد کرد
خيال يار گذر کرد اين طرف، اي صبر
بيا که باز مرا بيقرار خواهد کرد
مرا ز تنگي خاطر هواي اين خانه
چنين که مي نگرم، سايه وار خواهد کرد
دلم به صحبت رندان همي کشد دايم
دعاي پير خرابات کار خواهد کرد
گزير نيست ز تو، هر جفا که هست، بکن
که بنده هر چه بود، اختيار خواهد کرد
مگو حکايت او، اي رقيب بد، چندين
که در دلم همه شب خارخار خواهد کرد
مشو وبال زده اي اجل، تو در حق من
که آنچه مصلحت تست يار خواهد کرد
به عشق مرد شود کشته، وين هنر، خسرو
اگر حيات بود، مردوار خواهد کرد