شماره ١٢٢: جهان چه بينم، چون ديدني نمي ارزد

جهان چه بينم، چون ديدني نمي ارزد
خوش است دهر به پرسيدني نمي ارزد
از آنست خواب اجل چشم بند جمله جهان
که نقشهاي جهان ديدني نمي ارزد
مکن ز چرخ مدور گله، چو مي داني
که جور جام به جوريدني نمي ارزد
مرو به درگه خلق جهان که در دنيا
همه متاع به کوبيدني نمي ارزد
مخند شاه به زرهاي زعفراني رنگ
به جان تو که به خنديدني نمي ارزد
هزار گونه گل است اندرين چمن، ليکن
چو بيوفاست، همه چيدني نمي ارزد
مخور به رفق غم يار بي خرد، خسرو
که پشت گاو به خاريدني نمي ارزد