شماره ١١٤: کسي که شمع جمال تو در نظر دارد

کسي که شمع جمال تو در نظر دارد
ز آتش دل پروانه کي خبر دارد
ز مرهمش نشود سود دردمندي را
که زخم کاري تيغ تو بر جگر دارد
ز بيقراري زلفت قرار يافت دلم
به زير سايه او زان سبب مقر دارد
فضيلتي که جمال تراست بر خورشيد
فضيلتي ست که خورشيد بر قمر دارد
چه طوطي است خط سبزت، اي پريچهره؟
که تکيه بر گل و منقار بر شکر دارد
ز سوز عشق توام آتشي ست در سينه
که اشک ديده چون ناردان شرر دارد
ز آتش دل آشفتگان حذر مي کن
که دود خاطر خسرو بسي اثر دارد