شماره ٣٤: تب و تاب بتکده ي عجم نرسد بسوز و گداز من

تب و تاب بتکده ي عجم نرسد بسوز و گداز من
که بيک نگاه محمد عربي گرفت حجاز من
چه کنم که عقل بهانه جو گرهي بروي گره زند
نظريکه گردش چشم تو شکند طلسم مجاز من
نرسد فسون گري خرد به تپيدن دل زنده ئي
ز کنشت فلسفيان در آ بحريم سوز و گداز من