از ما بگو سلامي آن ترک تند خو را
کاتش زد از نگاهي يک شهر آرزو را
اين نکته را شناسد آن دل که دردمند است
من گر چه توبه گفتم نشکسته ام سبو را
اي بلبل از وفايش صد بار با تو گفتم
تو در کنار گيري باز اين رميده بو را
رمز حيات جوئي جز در تپش نيابي
در قلزم آرميدن ننگ است آب جو را
شادم که عاشقان را سوز دوام دادي
درمان نيافريدي آزار جستجو را
گفتي مجو وصالم بالاتر از خيالم
عذر نو آفريدي اشک بهانه جو را
از ناله بر گلستان آشوب محشر آور
تا دم به سينه پيچد مگذار هاي و هو را