شماره ٦٣: جهان رنگ و بو پيدا تو مي گوئي که راز است اين

جهان رنگ و بو پيدا تو مي گوئي که راز است اين
بکي خود را بتارش زن که تو مضراب و ساز است اين
نگاه جلوه بد مست از صفاي جلوه مي لغزد
تو ميگوئي حجابست اين نقابست اين مجاز است اين
بيا درکش طناب پرده هاي نيلگونش را
که مثل شعله عريان بر نگاه پاکباز است اين
مرا اين خاکدان من ز فردوس برين خوشتر
مقام ذوق و شوق است اين حريم سوز و ساز است اين
زماني گم کنم خود را زماني گم کنم او را
زماني هر دو را يابم چه راز است اين چه راز است اين