شماره ٥١: بيا شوق که درد آشناست خاک آنجا

بيا شوق که درد آشناست خاک آنجا
بذره ذره توان ديد جان پاک آنجا
من مغانه ز مغ زادگان نمي گيرند
نگاه مي شکند شيشه هاي تاک آنجا
به ضبط جوش جنون کوش در مقام نياز
بهوش باش و مرو با قباي چاک آنجا