شماره ٣٦: از چشم ساقي مست شرابم

از چشم ساقي مست شرابم
بي مي خرابم بي مي خرابم
شوقم فزون تراز بي حجابي
بينم نه بينم در پيچ و تابم
چون رشته ي شمع آتش بگيرد
از زخمه ي من تار ربابم
از من برون نيست منزلگه من
من بي نصيبم راهي نيابم
تا آفتابي خيزد ز خاور
مانند انجم بستند خوابم