شماره ٢٦: ز هر نقشي که دل از ديده گيرد پاک مي آيم

ز هر نقشي که دل از ديده گيرد پاک مي آيم
گداي معني پاکم تهي ادراک مي آيم
گهي رسم و ره فرزانگي ذوق جنون بخشد
من از درس خردمندان گريبان چاک مي آيم
گهي پيچد جهان بر من گهي من بر جهان پيچم
بگردان باده تا بيرون ازين پيچاک مي آيم
نه اينجا چشمک ساقي نه آنجا حرف مشتاقي
ز بزم صوفي و ملا بسي غمناک مي آيم
رسد وقتي که خاصان ترا با من فتد کاري
که من صحرائيم پيش ملک بيباک مي آيم