لله الحمد قبل کل کلام
بصفات الجلال والاکرام
حمد او تاج تارک سخن است
صدر هر نامه نو و کهن است
خامه چون تاج نامه آرايد
درة التاج نام او شايد
الله الله چه طرفه نامست اين
ورد دل حرز جان تمامست اين
پنج حرف است بس شگرف اين اسم
پيش گنج نهان ذات طلسم
از يدالله چو پنجه اند اين پنج
زان گرانمايه گنج گوهر سنج
ديو را گو بمالش تو شتافت
جز بدين پنج پنجه نتوان تافت
از پس اين حروف فرخ فال
جلوه گر صد هزار نعمت کمال
خامه آن را چو مردم ديده
جامه مشک رنگ پوشيده
زير مشکين شعار يک يک حرف
خفته حوران قاصرات الطرف
دو الف زو به راستي دو گواه
کرده روشن به سر وحدت راه
يکي از فتحه فتح باب فتوح
کرده در منظر مروح روح
وان دگر داده از سکون تسکين
دل و جان را به مکمن تمکين
از دو لامش گرفته قوت و قوت
از يکي ملک از آن دگر ملکوت
لام ساکن به ملک اشارت دان
وان دگر زان دگر عبارت دان
ملک في نفسه بود ساکن
نيست جنبش در او ازو ممکن
جنبشي کافکند بر او سايه
ملکوتش دهد در آن مايه
شکل تشديدشان که شانه وش است
عظم الله شأنه چه خوش است
چون يکي زان دو لام شد مدغم
در دگر چون دو گيسوي در هم
بر سر آن شانه سه دندانه
مي زند هر دو را به هم شانه
ها که دال است بر هويت ذات
متعاقب بود بر او حرکات
حرکت چون سکون بر او جاري
و او به ذات خود از همه عاري
هيچ وقت از همه مجرد نيست
ليک با هيچ يک مقيد نيست
رود اين حرف در همه آنات
بر نفس هاي جمله حيوانات
همه او را بدين نفس ذاکر
گر ازو غايبند و گر حاضر
اسم ذات اولا همينها بود
لام تعريف و اختصاص فزود
چون شد اشباع کرده فتحه لام
با الف شد حروف اسم تمام
چيست تخصيص را سبب يعني
دو جهان خاص اوست و او مولي
سر تعريف آنکه بشتابي
تا کمال شناخت دريابي
شرح اشباع فتحه آنکه مدام
شد در اين اسم درج فتح تمام
کم کسي از زبان به کام رسد
ور رسد زين خجسته نام رسد
هر که زين اسم بهره مند بود
بهره او همين بسند بود
شرح اين ني ز ديو مردم پرس
از قل الله ثم ذرهم پرس
بس بود پيش صاحب معني
حسبي الله گواه اين دعوي