اي آنکه عرض حال من زار کرده اي
            با او کدام درد من اظهار کرده اي
         
        
            آزاد کن ز راه کرم گر نمي کشي
            ما را چه بي گناه گرفتار کرده اي
         
        
            تا من خجل شوم که بد غير گفته ام
            دايم سخن ز نيکي اغيار کرده اي
         
        
            تا جان دهم ز شوق چو اين مژده بشنوم
            آهنگ پرسش من بيمار کرده اي
         
        
            وحشي به کار غير اگر شهره اي چه شد
            نقد حيات صرف در اين کار کرده اي