با مدعي به صلح بدل گشت جنگ تو
            ما را نويد باد ز زخم خدنگ تو
         
        
            نقش فريب غير پذيرفت همچو موم
            چون نرم گشت آه دل همچو سنگ تو
         
        
            با ما سبک عنان و به غيري گران رکاب
            رشک آور است سخت شتاب و درنگ تو
         
        
            قانون خود به چنگ مخالف کنم به ساز
            چون نيست احتمال رهايي ز چنگ تو
         
        
            اي تازه گل نه گرم جهان ديده اي نه سرد
            نوعي نما که کم نشود آب و رنگ تو
         
        
            بد نام عالميم ز ما احتراز کن
            برماست حفظ جانب ناموس و ننگ تو
         
        
            وحشي نشين به خلوت خفاش کافتات
            نايد به کنج کلبه تاريک و تنگ تو