پيش تو بسي از همه کس خوارترم من
            زان روي که از جمله گرفتارترم من
         
        
            روزي که نماند دگري بر سر کويت
            داني که ز اغيار وفادار ترم من
         
        
            بر بي کسي من نگر و چاره من کن
            زان کز همه کس بي کس و بي يارترم من
         
        
            بيداد کني پيشه و چون از تو کنم داد
            زارم بکشي کز که ستمکار ترم من
         
        
            وحشي به طبيب من بيچاره که گويد
            کامروز ز ديروز بسي زارترم من