دل پر حسرت از کوي تو برگرديدم و رفتم
            نشد پابوس روزي آستان بوسيدم و رفتم
         
        
            ز گرد راه خود را بر سر کوي تو افکندم
            رخ پر گرد بر خاک درت ماليدم و رفتم
         
        
            اگر منزل به منزل چون جرس نالم عجب نبود
            که آواز درايي از درت نشنيدم و رفتم
         
        
            نيامد سرو من بيرون که بر گرد سرش گردم
            به سان گرد باد از غم به خود پيچيدم و رفتم
         
        
            ميسر چون نشد وحشي که بينم خلوت وصلش
            به حسرت بر در و ديوار کويش ديدم و رفتم