کي اهل دل به کام خود از دوستان برند
تا کارشان به جان نرسد کي ز جان برند
از ما بريد يار به اندک حکايتي
چندان نبود اين که ز هم دوستان برند
شد گرم تا شنيد ز ما سوز دل چو شمع
آه اين چه حرف بود که ما را زبان برند
آنکس که گشت باعث سوز فراق ما
يارب سرش به مجلس او شمعسان برند
وحشي مبر به تيغ ز جانان که اهل دل
از هم نمي برند اگر از جهان برند