المنة لله که شب هجر سر آمد
            خورشيد وصال از افق بخت برآمد
         
        
            سد شکر که زنجيري زندان جدايي
            از حبس فراق تو سلامت بدرآمد
         
        
            شد نوبت ديدار و زدم کوس بشارت
            يعني که دعاي سحري کارگر آمد
         
        
            جان بود ز هجر تو مهياي هزيمت
            اين بود که ناگاه ز وصلت خبرآمد
         
        
            بيخود شده بود از شعف وصل تو وحشي
            زو درگذر ار او به درت ديرتر آمد