اي سرخ گشته از تو به خون روي زرد ما
            ما را ز درد کشته و غافل ز درد ما
         
        
            از تيغ بي ملاحظه آه ما بترس
            اوليست اينکه کس نشود هم نبرد ما
         
        
            در آه ما نهفته خزان و بهار حسن
            تأثيرهاست با نفس گرم و سرد ما
         
        
            رخش اينچنين متاز که پيش از تو ديگري
            کردست اينچنين و نديدست گرد ما
         
        
            سد لعب بلعجب شد و سد نقش بد نشست
            تا ريختيم با تو، بد افتاد نرد ما
         
        
            وحشي گرفت خاطر ما از حريم دير
            رفتيم تا کجاست دگر آبخورد ما