شماره ٧٨١: روزن دل! آه چه خوش روزني

روزن دل! آه چه خوش روزني
يا تو مگر روزن يار مني
عمرک يا نخلة هل تأذني
نحو جني غصنک کي نجتني
روزن آن خانه اگر نيستي
پس تو ز چه روي چنين روشني
کل سراج حدث ينطفي
غيرک يا اصلي يا معدني
هرچه کند چرخ مطوق بود
جز تو که بنياد بقا مي کني
اتخذالحرص هنا مسکنا
دونک يا نفس فلا تسکني
دانه دامست، چرا مي خوري؟!
آهن سردست، چرا مي زني؟!
شربة اهوائک مسمومة
حيلة اعدائک في المکمن
سخته کمانيست، پس اين کمين
بر پر! چون تير، چرا ايمني؟!
قد نفد العمر وضاق المدي
خذ بيدالهالک يا محسني
گر دو جهان ملک شود مرمرا
بي تو گدايم، نشوم من غني
غير سنا وجهک لا نشتهي
اي وسوي عشقک لا نقتني