شماره ٧٧٩: طيب الله عيشکم، لا اوحش الله من ابي

طيب الله عيشکم، لا اوحش الله من ابي
لست انسي احبتي، والجفا ليس مذهبي
سايه بر بندگان فکن، که تو مهتاب هر شبي
سخني گو، خمش مکن، که به غايت شکر لبي
ما تسليت عنکم، ما نسينا حقوقکم
نصب عيني خيالکم ليس حسناه يختبي
جان سوارست و فارسي، خر تن زير ران او
زشت باشد که زير خر، کند اين روح مرکبي
فتح الله عيننا، جمع الله بيننا
خفرات اتيننا، بجمال و غبغب
هله زين نير درگذر، بده آن جام معتبر
که دل و جان ز جام او، برهد زين مذبذبي
املاالکأس لا تقل لنداماک اصبروا
نفدالصبرالتقي يا حبيبي و صاحبي
زمن از تو دونده شد، فلکت نيز بنده شد
دو جهان از تو زنده شد چه دلاويز مشربي!
حيث ما حاول الثري، فمه جانب السما
حبث ما حل خاطري، انت قصدي و مطلبي
دل به اسباب اين جهان به اميد تو مي رود
که تو اسباب را همه بيد خود مسببي
ز تو مشغول مي شود به سببها ضميرها
خبرش ني ز قرب تو، که تو از قرب اقربي
املا لکأس صاحبي، من دنان ابن راهب
يا کريما مکرما تتجمل و تطرب
هله خامش مگو صلا، تو که داري بخور هلا
چو درين ظل دولتي ز چه رو در تقلبي؟!
سکرالقوم فاسکتوا طرب الروح فانصتوا
وصلوا لا تعربدوا طلبا للتغلب