شماره ٧٥١: کار به پيري و جوانيستي

کار به پيري و جوانيستي
پير بمردي و جوان زيستي
بانگ خر نفست اگر کم شدي
دعوت عقل تو مسيحيستي
گر نبدي خنده صبح کذوب
هيچ دلي زار بنگريستي
گر بت جان روي نمودي به ما
جمله ذرات چو ما نيستي
گر توي تو نفسي کاستي
همچو تو اندر دو جهان کيستي؟!
گر نبدي غيرت آن آفتاب
ذره به ذره همه ساقيستي
دانه من از کاه جدا کردمي
گر کفه را هيچ تناهيستي
مار اگر آب وفا يافتي
در دل آن بحر چو ماهيستي