مست و خوشي باده کجا خورده؟
اين مه نو چيست که آورده اي؟
ساغر شاهانه گرفتي به کف
گلشکر نادره پرورده اي
پرده ناموس کي خواهي دريد؟
کآفت عقل و ادب و پرده اي
مي شکفد از نظرت باغ دل
اي که بهار دل افسرده اي
آتش در ملک سليمان زدي
اي که تو موري بنيازرده اي
در سفر اي شاه سبک روح من
زير قدم چشم و دل اسپرده اي
دارد خوبي و کشي بي شمار
روي کسي کش بک اشمرده اي
بنده کن هر دل آزاده
زنده کن هر بدن مرده اي
مي کندت لابه و دريوزه جان
جان ببر آنجا که دلم برده اي
جان دو صد قرن در انگشت تست
چونت بگويم؟! که توده مرده اي
بس کن تا مطرب و ساقي شود
آنکه مي از باغ وي افشرده اي