شماره ٧٣٢: در غم يار، يار بايستي

در غم يار، يار بايستي
يا غمم را کنار بايستي
زانچ کردم کنون پشيمانم
دل امسال پار بايستي
دل من شير بيشه را ماند
شير در مرغزار بايستي
تا بدانستيي ز دشمن و دوست
زندگاني دو بار بايستي
دشمن عيب جوي بسيارست
دوستي غمگسار بايستي
ماهي جان ما که پيچانست
بر لب جويبار بايستي
چون رضاي دل تو در غم ماست
يک چه باشد؟ هزار بايستي
يار لاحول گوي را چه کنم
يار شيرين عذار بايستي
خوک دنياست صيد اين خامان
آهوي جان شکار بايستي
همره بي وفا همي لنگد
همره راهوار بايستي
صد هزاران سخن نهان دارم
گوش را گوشوار بايستي