شماره ٧٢٨: گر چه تو نيم شب رسيدستي

گر چه تو نيم شب رسيدستي
صبح عشاق را کليدستي
ناپديدي چو جان در اين عالم
در جهان دلم پديدستي
همه شب جان تو را شود قربان
ز آن که تو بامداد عيدستي
ز آدمي چون پري رميدم من
تا ز من اي پري رميدستي
در مزيدم چو دولت منصور
چون مرا تو ابايزيدستي
اي بسا نازکان و خامان را
چون من سوخته پزيدستي
شمس تبريز سرمه ديگر
در دو ديده خرد کشيدستي