شماره ٧٢٦: من مريد توام مراد تويي

من مريد توام مراد تويي
من غلامم چو کيقباد تويي
دل مريد تو و تو را خواهد
کاين در بسته را گشاد تويي
خاک پاي توام ولي امروز
گردم اندر هوا که باد تويي
زهد من مي جهاد من ساغر
چو مرا زهد و اجتهاد تويي
گر چه من بدنهاد و بدگهرم
شاکرم چون در اين نهاد تويي
ور نهادي که تو کني برداشت
خوش بود چون همه مراد تويي
زهر باده شود چو جام تويي
ظلم احسان شود چو داد تويي
بس کنم ذکر تو نگويم بيش
ذکر هر ذکر و ياد ياد تويي