شماره ٦٩٧: هم ايثار کردي هم ايثار گفتي

هم ايثار کردي هم ايثار گفتي
که از جور دوري و با لطف جفتي
چراغ خدايي به جايي که آيي
حيات جهاني به هر جا که افتي
تو قانون شادي به عالم نهادي
چه ها بخش کردي چه درها که سفتي
وليکن ز مستان به مکر و به دستان
شرابيست نادر که آن را نهفتي
به بازار راعي چه نادرمتاعي
به جان ار فروشي يکي عشوه مفتي
به زير و به بالا تو بودي معلا
فلک را دريدي چمن را شکفتي
به صورت ز خاکي و زين خاک پاکي
چو پاکان گردون نخوردي نخفتي
تو کن شرح اين را که در هر بياني
چو با دل جنوبي غبارات رفتي