شماره ٦٧٦: ببست خواب مرا جاودانه دلداري

ببست خواب مرا جاودانه دلداري
به زير سنگ نهان کرد و در بن غاري
به خواب هم نتوان ديد خواب چشم مرا
چو مرده اي که درافتاد در نمکساري
کجاست خواب و کجا چشم و کو قرار دلي
کجا گذارد اين فتنه صبر صباري
اگر چه کوه بود عقل همچو که بپرد
ببين چه صرصر باهيبتست اين باري