شماره ٥٩٥: اي که تو عشاق را همچو شکر مي کشي

اي که تو عشاق را همچو شکر مي کشي
جان مرا خوش بکش اين نفس ار مي کشي
کشتن شيرين و خوش خاصيت دست توست
زانک نظرخواه را تو به نظر مي کشي
هر سحري مستمر منتظرم منتظر
زانک مرا بيشتر وقت سحر مي کشي
جور تو ما را چو قند راه مدد درمبند
ني که مرا عاقبت بر سر در مي کشي
اي دم تو بي شکم اي غم تو دفع غم
اي که تو ما را به دام همچو شرر مي کشي
هر دم دفعي دگر پيش کني چون سپر
تيغ رها کرده اي تو به سپر مي کشي