شماره ٥٨٤: خواجه سلام عليک گنج وفا يافتي

خواجه سلام عليک گنج وفا يافتي
دل به دلم نه که تو گمشده را يافتي
هم تو سلام عليک هم تو عليک السلام
طبل خدايي بزن کاين ز خدا يافتي
خواجه تو چوني بگو در بر آن ماه رو
آنک ز جا برترست خواجه کجا يافتي
ساقي رطل ثقيل از قدح سلسبيل
حسرت رضوان شدي چونک رضا يافتي
اي رخ چون زر شده گنج گهر برزدي
وي تن عريان کنون باز قبا يافتي
اي دل گريان کنون بر همه عالم بخند
يار مني بعد از اين يار مرا يافتي
خواجه تويي خويش من پيش من آ پيش من
تا که بگويم تو را من که که را يافتي
کوس و دهل مي زنند بر فلک از بهر تو
رو که توي بر صواب ملک خطا يافتي
بر لب تو لب نهاد زان شکرين لب شدي
خشک لبان را ببين چونک سقا يافتي
خواجه بجه از جهان قفل بنه بر دهان
پنجه گشا چون کليد قفل گشا يافتي