دوش همه شب دوش همه شب گشتم من بر بام حبيبي
اختر و گردون اختر و گردون برده ز زهره جام حبيبي
جمله جان ها جمله جان ها بسته پر و پا بسته پر و پا
همچو دل من همچو دل من دلخوش اندر دام حبيبي
دام تو خوشتر دام تو خوشتر از مي احمر وز زر اخضر
از زر پخته از زر پخته نادره تر بد خام حبيبي
نور رخ شه نور رخ شه حسرت صد مه رهزن صد ره
صبح سعادت صبح سعادت درج شده در شام حبيبي
مخزن قارون مخزن قارون اختر گردون ملک همايون
گر بدهد جان گر بدهد جان او نگزارد وام حبيبي
عام شده ست اين عام شده ست اين نظم سخن ها ليک تو اين بين
اي شده قربان اي شده قربان خاص جهان در عام حبيبي