اي حيله هات شيرين تا کي مرا فريبي
آن را که ملک کردي ديگر چرا فريبي
اما چو جمله عالم ملک تو است کلي
بيرون ز ملکت خود ديگر که را فريبي
داوود را فريبي در دام ملک و دولت
و ايوب را دگرگون اندر بلا فريبي
آن را به دانه بردي وين را به دام بردي
آن دام دانه شد چون تو خوش لقا فريبي
فرعون عالمي را بفريبد و نداند
کان خاين دغا را هم در دغا فريبي
اي کمترين فريبت صد خونبهاي صيدان
اي پربها که او را تو بي بها فريبي
اي دل خدا کسي را داني چه سان فريبد
آخر تو جملگان را خود از خدا فريبي