شماره ٤٨٥: هست امروز آنچ مي بايد بلي

هست امروز آنچ مي بايد بلي
هست نقل و باده بي حد بلي
هست اي ساقي خوب از بامداد
کان شيريني بناميزد بلي
آفتاب امروز گشته ست از پگاه
ساقي صد زهره و فرقد بلي
شد عطارد مست و اشکسته قلم
لوح شست از هوز و ابجد بلي
مطرب ناهيد بربط مي نواخت
هر چه مي گفت آن چنان آمد بلي
دفتر عشقش چو برخواند خرد
پرشکر گردد دل کاغذ بلي
گشت حاصل آرزوي دل نعم
گشت هر سعدي کنون اسعد بلي
چونک سلطان ملاحت داد داد
داد بستانيم از هر دد بلي
بس کنم کاين قصه اي بي منتهاست
کز سخن ديگر سخن زايد بلي