شماره ٤٨٣: آفتابا سوي مه رويان شدي

آفتابا سوي مه رويان شدي
چرخ را چون ذره ها برهم زدي
آتشي در کفر و ايمان شعله زد
چون بگستردي تو دين بيخودي
پست و بالا عشق پر شد همچو بحر
چشمه چشمه جوش جوش سرمدي
عالمي پرآتش عشاق بود
بر سر آتش تو آتش آمدي
هر سحرگه پيش قانون هاي تو
سجده آرد دين پاک احمدي
بي وجودي گر تو را نقصان نهد
بي وجودان را چه نيکي يا بدي
خاک پاي شمس تبريزي ببوس
تا برآري سر ز سعد و اسعدي