شماره ٤٤٣: نيستي عاشق اي جلف شکم خوار گداي

نيستي عاشق اي جلف شکم خوار گداي
در فروبند و همان گنده کسان را مي گاي
کار بوزينه نبوده ست فن نجاري
دعوي يافه مکن يافه مگو ژاژ مخاي
عاشقي را تو کيي عشق چه درخورد توست
شرم دار اي سگ زن روسبي آخر ز خداي