شماره ٤٢٢: چو مرا ز عشق کهنه صنما به ياد دادي

چو مرا ز عشق کهنه صنما به ياد دادي
دل همچو آتشم را به هزار باد دادي
چو ز هجر تو به نالم ز خدا جواب آيد
که چو يوسفي خريدي به چه در مزاد دادي
دو جهان اگر درآيد به دلم حقير باشد
دل خسته را ز عشقت چه عجب گشاد دادي
تو اگر ز خار گفتي دو هزار گل شکفتي
تو اگر چه تلخ گفتي همگي مراد دادي
تبريز شمس دين تو ز جهان جان چه داري
که دکان اين جهان را تو چنين کساد دادي