شماره ٣٩٥: اگر او ماه منستي شب من روز شدستي

اگر او ماه منستي شب من روز شدستي
اگر او همرهمستي همه را راه زدستي
وگر او چهره مستي به سر دست بخستي
ز کجا عقل بجستي ز کجا نيک و بدستي
وگر او در صمديت بنمودي احديت
به خدا کوه احد هم خوش و مست احدستي
و اگر باغ نه مستي که در او ميوه برستي
ز کجا ميوه تازه به درون سبدستي
سبد گفت رها کن سوي آن باغ نهان شو
اگر اين گفت نبودي نه مدد بر مددستي