اي وصل تو اصل شادماني
کان صورت هاست وين معاني
يک لحظه مبر ز بنده که نيست
بي آب سفينه را رواني
من مصحف باطلم وليکن
تصحيح شوم چو تو بخواني
يک يوسف بي کس است و صد گرگ
اما برهد چو تو شباني
هر بار بپرسيم که چوني
با اشکم و روي زعفراني
اين هر دو نشان براي عام است
پيشت چه نشان چه بي نشاني
ناگفته حديث بشنوي تو
ننوشته قباله را بخواني
بي خواب تو واقعه نمايي
بي آب سفينه ها براني
خاموش ثنا و لابه کم کن
کز غيب رسيد لن تراني