شماره ٣٣٠: روزي که مرا ز من ستاني

روزي که مرا ز من ستاني
ضايع مکن از من آنچ داني
تا با تو چو خاص نور گردم
آن نور لطيف جاوداني
تا چند کنم ز مرگ فرياد
با همچو تو آب زندگاني
گر مرگم از او است مرگ من باد
آن مرگ به از دم جواني
از خرمن خويش ده زکاتم
زان خرمن گوهر نهاني
منويس بر اين و آن براتم
بگذار طريق امتحاني
خاموش ولي به دست تو چيست
باران آمد تو ناوداني