شماره ٣١٢: چون سوي برادري بپويي

چون سوي برادري بپويي
بايد که نخست رو بشويي
در سر ز خمارت ار صداعي است
تصديع برادران نجويي
يا بوي بغل ز خود براني
يا ترک کنار دوست گويي
در سور مهي بنفشه مويي
کي شرط بود که تو بمويي
بي دام اگرت شکار بايد
مي دانک چو من محال جويي
ور گوش تو گرم شد ز مستي
صوفي سماع و هاي و هويي
ور هوش تو بي خبر شد از گوش
يک توي نه اي هزارتويي