نه آتش هاي ما را ترجماني
نه اسرار دل ما را زباني
نه محرم درد ما را هيچ آهي
نه همدم آه ما را هيچ جاني
نه آن گوهر که از دريا برآمد
نه آن دريا که آرامد زماني
نه آن معني که زايد هيچ حرفي
نه آن حرفي که آيد در بياني
معاني را زبان چون ناودان است
کجا دريا رود در ناوداني
جهان جان که هر جزوش جهان است
نگنجد در دهان هرگز جهاني