دلا تا نازکي و نازنيني
برو که نازنينان را نبيني
در اين رنگي دلا تا تو بلنگي
نيابي در چنان تا تو چنيني
در آيينه نبيني روي خوبان
که تا با خوي زشتت همنشيني
تو زيبا شو که اين آيينه زيباست
تو بي چين شو که آيينه است چيني
مشو پنهان که غيرت در کمين است
همي بيند تو را کاندر کميني
ز خود پنهان شدي سر درکشيدي
ببستي چشم تا خود را نبيني
به لب ياسين همي خواني وليکن
ز کينه جمله تن دندان چو سيني