شماره ٢٣٠: ببين اين فتح ز استفتاح تا کي

ببين اين فتح ز استفتاح تا کي
ز ساقي مست شو زين راح تا کي
در اين اقداح صورت راح جاني است
نظاره صورت اقداح تا کي
چو مرغابي ز خود برساز کشتي
صداع کشتي و ملاح تا کي
تو سباحي و از سباح زادي
فسانه و باد هر سباح تا کي
نفخت فيه جان بخشي است هر صبح
فراق فالق الاصباح تا کي
چو جان بالغان لوحي است محفوظ
مثال کودکان ز الواح تا کي
چو فرموده ست رزقت ز آسمان است
زمين شوريدن اي فلاح تا کي
از آن باغ است اين سيب زنخدان
قناعت بر يکي تفاح تا کي
جراحت راست دارو حسن يوسف
دوا جستن ز هر جراح تا کي
ز هر جزوت چو مطرب مي توان ساخت
ز چشمت ساختن نواح تا کي
چو نفس واحديم از خلق و از بعث
جدا باشيدن ارواح تا کي
دهان بربند در دريا صدف وار
دهان بگشاده چون تمساح تا کي
دهان بربند و قفلي بر دهان نه
ز ضايع کردن مفتاح تا کي