شماره ٢٠٦: يا ساقي شرف بشراباتک زندي

يا ساقي شرف بشراباتک زندي
فالراح مع الروح من افضالک عندي
برخيز که شوريد خرابات افندي
مستان نگر و نقل و شرابات افندي
هر مست درآويخته با مست ز مستي
گردان شده ساقي به مساقات افندي
يک موي نمي گنجد در حلقه مستان
جز رقص و هياهوي و مراعات افندي
بسم الله ساقي ولي نعمت برخيز
تا جان بدهيمت به مکافات افندي
در هر دو جهان است و نبوده ست و نباشد
جز ديدن روي تو کرامات افندي
چون تنگ شکر مير خرابات درآمد
يا رب چه لطيف است ملاقات افندي
مي خندد و مي گويد من خفته بدم مست
هيهاي شنيدم من و هيهات افندي
زان خنده و زان گفتن و زان شيوه شيرين
صد غلغله در سقف سماوات افندي
خورشيد ز برق رخ تو چشم ببندد
کافزون ز زجاجه ست و ز مشکات افندي
در خانه خمار و خرابات کي ديده ست
معراج و تجلي و مقامات افندي
با مست خرابات خدا تا بنپيچي
تا وا ننمايد همه رگ هات افندي
در خانه دل کژ مکن آن چانه به افسوس
کامروز عيان است خفيات افندي
روزي که روم جانب درياي معاني
ياد آيدت اين جمله مقالات افندي
شاد آمدي اي کان شکر عيب مفرما
گر بوسه دهد بنده بر آن پات افندي
واجب کند اي دوست که آرم به صد اخلاص
در سايه زلف تو مناجات افندي
از مصحف آن روي چو ماه تو بخوانيم
سوره قصص و نادره آيات افندي
مستيم ز جام تو و زان نرگس مخمور
رستيم به شاهيت ز شهمات افندي
عالم همه پرغصه و آن نرگس مخمور
فارغ ز بدايات و نهايات افندي
چون سايه فناييم به خورشيد جمالت
ايمن شده از جمله آفات افندي
سرمست بيا جانب بازار نظر کن
تا راست شود جمله مهمات افندي
تا روز اجل هر چه بگوييم ز اشعار
اين است و دگر جمله خرافات افندي
سلطان غزل هاست و همه بنده اينند
هر بيتش مفتاح مرادات افندي
من کردم خاموش تو باقيش بفرما
اي جان اشارات و عبارات افندي
شمس الحق تبريز تويي موسي ايام
بر طور دلم رفته به ميقات افندي