اي پرده در پرده بنگر که چه ها کردي
دل بودي و جان بردي اين جا چه رها کردي
خورشيد جهاني تو سلطان شهاني تو
بي هوشي جاني تو گيرم که جفا کردي
هم عاقبت اي سلطان بردي همه را مهمان
در بخشش و در احسان حاجات روا کردي
هر سنگ که بگرفتي لعل و گهرش کردي
هر پشه که پروردي صد همچو هما کردي
يک طايفه را اي جان منشور خطا دادي
يک قافله را ناگه اصحاب صفا کردي
آثار فلک ها را اجزاي زمين کردي
اجزاي زمين ها را در لطف سما کردي
پس من ز چه بشناسم از چرخ زمين ها را
چون قاعده بشکستي وز درد دوا کردي