اي پرده در پرده بنگر که چه ها کردي
دل بردي و جان بردي اين جا چه رها کردي
اي برده هوس ها را بشکسته قفص ها را
مرغ دل ما خستي پس قصد هوا کردي
گر قصد هوا کردي ور عزم جفا کردي
کو زهره که تا گويم اي دوست چرا کردي
آن شمع که مي سوزد گويم ز چه مي گريد
زيرا که ز شيرينش در قهر جدا کردي
آن چنگ که مي زارد گويم ز چه مي زارد
کز هجر تو پشت او چون بنده دوتا کردي
اين جمله جفا کردي اما چو نمودي رو
زهرم چو شکر کردي وز درد دوا کردي
هر برگ ز بي برگي کف ها به دعا برداشت
از بس که کرم کردي حاجات روا کردي